فرشته های خانه ما ویانا و لیانا و هیرمان

خاطرات روز زایمان

1399/4/17 17:17
نویسنده : مامان وحیده
175 بازدید
اشتراک گذاری

۷ تیر خیلی حالم بد بود از صبح تو رختخواب بودم چند روز بود نتوانستم غذا بخورم تب و لرز و دل درد و شکم درد تا بعدازظهر تحمل کردم واقعا حال خوبی نداشتم زنگ زدم دکتر شرح حال دادم گفت فردا ۹ صبح برای زایمان بیایم شب تا صبح با لرز و بی خوابی گذارندم حتی برای شام هوس ماکارونی کرده بودم با سختی تمام ماکارونی درست کردم فقط یک قاشق خوردم اصلا نتوانستم بخورم ۵ صبح رفتم حمام کردیم خواستیم ویانا را بگذارم پیش خاله مهسا و الهام که باهم بروند سرکار ولی تو ترافیک شدید گیر کردیم نشد ویانا برود پیش خاله ها تا شب تو بیمارستان بهانه گیری و گریه میکرد و خسته شده بود رسیدیم بیمارستان مدارک پزشکی خانه جا مانده بود دوباره بابا سعید و ویانا برگشتند خانه من تنها ماندم بیمارستان تا مامان پروین آمد برای فیلم داخل اتاق عمل مامان پروین و بابا سعید صحبت کرده بودند ولی نمی دانستند باید قرارداد ببندند وقتی رفتم اتاق عمل دیدم فیلمبردار نیست پرستار سریع هماهنگ کرد فیلمبردار آمد بی هوشی از کمر بود و کاملا هوشیار بودم اول فقط کمی درد فهمیدم بعدش اصلا کاملا بیدار بودم و ساعت ۱۲ ظهر بدنیا آمد دخترم و گفتن دختر کاملا سالم و خدا را شکر کردم بعد از اتاق عمل فهمیدم دخترم ناله زیاد میکند فرستادند اتاق ان آی سیو تا ۱۰ شب دخترم ندیدم چقدر سخت گذشت انتظار دیدن فرشته کوچولو بعد از دیدن دخترم آرام شدم صبح بعد از چکاپ و معاینه بالاخره ساعت ۲ بعدازظهر ترخیص شدیم و رفتیم خانه دو روز اول خیلی درد داشتم و خوشگل خانم شب ها تا صبح بیدار بود هفته اول خیلی روزهای خوبی بود.

پسندها (3)

نظرات (2)

𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ
18 تیر 99 14:06
قدم نو رسیده مبارک خاله جون😍
مامان وحیده
پاسخ
تشکر⚘
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
20 تیر 99 18:44
قدم نو رسيده مبارك.
موفق باشه انشاءالله.
مامان وحیده
پاسخ
تشکر